قاصدک 17
آقاگلی،شما تقریبا دو ماهه بودی که بابایی برای کار رفت عراق ماهی یک هفته میومد اهواز.وای خیلی روزای سختی بود! مخصوصا ماه اول که چون انتخابات عراق بود هیچ تماسی نمیتونستیم داشته باشیم؛نه تلفنی نه اینترنتی . . بگذریم مامان به خاطر این که بتونیم راحت تر کارامونو انجام بدیم و کلی پول تاکسی ندیم و به اصطلاح خودکفا بشیم!!!تصمیم گرفت رانندگی یاد بگیره.اونم کی؟!مامان.اصلا فکرشم نمی کرد طرف ماشین بره خلاصه ثبت نام کرد کلاس.کلاساش7 صبح بودن.و من و داداشی مجبور بودیم صبح زود بیدار شیم که تو رو بگیریم.خیییییلی کار سختی بود.مخصوصا که تو هنوز خیلی کوچولو بودی و وقتی گریه می کردی هیچ کس به جز مامان نمیتونست آرومت کنه. اصلا شیشه رو ن...
نویسنده :
آجی نی نی
16:19